به گزارش مجله خبری نگار/ایران: از پیروزی انقلاب اسلامی و با توجه به شعار نه شرقی و نه غربی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، همواره این امر مطرح بود که سیاست ایران در نظم بینالملل فعلی چگونه است و چگونه میتواند با حفظ سازکارها و ملزومات بینالمللی، نظم مورد نظر خود را به پیش ببرد. در ایران یک تقسیمبندی در حوزه حکمرانی و در حوزه دانشگاهی صورت گرفت و نسبت به پاسخ به این سؤال در طول سالهای گذشته شیوهها و راهبردهای مختلف اتخاذ شد. یک طیف که با نگاه سازانگارانه و لیبرالیستی به تحولات نگاه میکنند اعتقاد دارند که ایران باید منافع خود را در قالب تعامل با هژمون نظام بینالملل تعریف کند و بر این اساس میتواند راهبردهای مدنظر خود را به پیش ببرد. بهگونهای که اگر ایران تعاملات خود را با اروپا و ایالات متحده افزایش دهد، اقتصاد، جایگاه ایران در نظام بینالملل، جامعه مدنی، حقوق بشر و ... رشد پیدا خواهد کرد و یک جامعه دموکرات سالم بر این اساس شکل خواهد گرفت.
سؤالی که از این طیف میشود این است که تعامل با این نظام بینالملل که در امریکا و کشورهای اروپایی خلاصه میشود یک سری ملزوماتی دارد که در مرحله اول ایران باید این ملزومات را بپذیرد یا حداقل بخشی از آنها را قبول کند تا تعاملات صورت بگیرد.
تجربه دولت آقای روحانی گواه این امر است که طیف اول راهبرد و تاکتیک فوق را اتخاذ کرده و بر این اساس نظام حکمرانی کشور را تعریف کردند، اما با وجود این، این راهبرد جواب نداد، چون اساساً هضم شدن در نظام بینالمللی فعلی (ایالات متحده و کشورهای اروپایی) هم ملزوماتی دارد و هم در اساس ماهیتاً محل تعارض است. خلاصه کردن هضم شدن در نظام بینالملل به برنامه هستهای، موشکی و حتی منطقهای آدرس غلط دادن است. حتی با پذیرش ملزومات این نظام، شما در نظام بینالمللی مورد نظر طیف اول هضم نخواهی شد و اساساً اجازه هضم شدن از سوی طرف مقابل صادر نخواهد شد. در طیف دوم اعتقاد بر این است که باید با نظام بینالملل به صورت جدی وارد نزاع شد و هزینههای این نزاع را پرداخت کرد و با گذر زمان حرف خود را به کرسی نشاند. این طیف اعتقاد دارد که ایران بر اساس ظرفیتها و تواناییهایی که دارد میتواند بر شرایط ایجاد شده غلبه کند و نظم عادلانه ایجاد کرد.
اما به نظر میرسد که طیف سومی وجود دارد که نگاه کاملاً منطبق با واقعیتهای میدانی دارد و با بررسی روندهای تاریخی به نظام بینالملل نگاه میکند و براین اساس تصمیم میگیرد. این طیف اعتقاد دارد که نظام بینالملل فعلی اساساً براساس قدرت محوری حرکت میکند و نهادها و سازمانهای بینالمللی با وجود حضور اکثریت کشورها در آنها، اما در راستای منافع قدرتهای بزرگ گام بر میدارند. تجارب پس از جنگ جهانی دوم تاکنون به نظر میرسد مهر تأییدی بر گزاره ذکر شده طیف سوم باشد. ایران باید ضمن بازی کردن در نظام بینالملل فعلی، نظم مورد نظر خود را به پیش ببرد. یعنی از نظر این طیف نمیتوان منتظر ماند و ایران قوی را در هضم شدن در نظام بینالملل فعلی مشاهده کرد، چون اساساً به دلیل اینکه نظام بینالملل فعلی با ایران مشکل ماهیتی دارد در نظم بینالملل فعلی هضم نخواهد شد. پس باید ضمن بهرهبرداری از این نظم و استفاده حداکثری از فضای ایجاد شده در این نظم راهبرد خود را به پیش برد.
بر این اساس تعاملات خود را با نظام بینالمللی به گونهای تعریف کند که موضوع ایران قوی دنبال شود. به صورتی که تواناییها خود را در داخل در حوزه اجتماعی- فرهنگی، اقتصادی افزایش دهد و در خارج به دنبال ارتباط گسترده با تمامی کشورها، بجز رژیمهایی که آنها را به رسمیت نشناخته است، میباشد؛ بنابراین منافع ایران را در قالب گرایش به شرق و غرب نمیبیند بلکه اصل منافع ملی است و براین اساس شرق و غرب را یک فروشگاه میبیند و با آنها داد وستد میکند و مانعی برای ارتباط با شرق و غرب متصور نیست، اما سیاست خود را به شرق و غرب گره نمیزند و با استقلال سیاستهای خود را پیش میبرد؛ برای مثال میتوان نگاه این سه طیف را در قبال بحران اوکراین به عنوان یک مطالعه موردی در نظر گرفت. طیف اول اعتقاد دارد که ایران باید در قبال بحران اوکراین بی طرف باشد و حتی روسیه را در مجامع بینالمللی محکوم کند و این جنگ ارتباطی به ایران ندارد. این جنگ در مرزهای روسیه است و روسیه دشمن قدیم ایران است و ایران نباید وارد این منازعه شود. این فرصت برای ایران است تا گاز، فولاد و نفت خود را به کشورهای اروپایی عرضه کند. اساساً این طیف یادشان رفته است که امریکا و اتحادیه اروپا ایران را تحریم کرده و حتی با اتخاذ چنین رویکردی دستاوردی نصیب ایران نخواهد شد.
طیف سوم اعتقاد دارد که ایران مخالف جنگ است، اما باید ریشههای جنگ را جستوجو کرد. این جنگ را حاصل گسترش ناتو به سمت شرق میداند که حدی برای آن نمیداند و این میتواند به قفقاز و آسیای مرکزی برسد و گسترش ناتو به شرق، امنیت ملی ایران را تهدید کند. در نتیجه ایران ضمن محکوم کردن جنگ سیاست واقعبینانه اتخاذ میکند. این جنگ در نهایت منجر به اصطکاک بیشتر ناتو و روسیه میشود، اما ایران با نگاه واقعبینانه به دنبال این است که نقش فعالتری در این جنگ داشته باشد و اجازه گسترش به شرق ناتو که منجر به رسیدن آن به حدود مرزهای خود نباشد را ندهد.
ناتو نباید به مرزهای شمال غربی و شمال شرقی ایران برسد و این طیف به خوبی ایران را فهم کرده است که بحران اوکراین غیر از اینکه میتواند جایگاه ایران را در نظام بینالملل ارتقا دهد، گسترش به شرق ناتو با چالش مواجه خواهد شد. جنگ اوکراین مؤلفههایی را وضع کرده که میتواند برای ایران مفید باشد، برای مثال با تحریمهای روسیه این کشور به باشگاه کشورهای تحریم اضافه شده است و داد و ستد با این کشور راحتتر از گذشته شده است. همچنین ایران روابط خود را با اوکراین حفظ کرده و با این کشور داد و ستد دارد و این به معنای عقلانیت در سیاست خارجی است، هرچند این امر میتواند هزینههایی برای ایران در بر داشته باشد، اما به نظر میرسد در میان مدت و بلندمدت و حتی در کوتاهمدت میتواند اتخاذ این سیاست برای ایران دستاوردهایی داشته باشد و قدرت چانه زنی خود را در نظام بینالملل افزایش دهد.
برای درک درست از واقعیتهای بینالملل باید به صورت عمیق به معادلات میدانی تکیه کرد. نظام بینالملل فعلی یک نظام کاملاً آنارشیک (فقدان قدرت فائقه) است که منافع ملی حرف اول را در آن میزند. ایران باید ضمن بازیگری در نظم بینالملل فعلی به دنبال افزایش جایگاه خود در سطح نظام موجود باشد تا بتواند منافع ملی خود را تأمین کند، هرچند این امر میتواند برای ایران هزینههایی داشته باشد، اما به نظر میرسد دستاوردهای آن بیش از هزینهها میباشد و ایران در محیط آنارشیک و امنیتی نظام بینالملل باید به دنبال بیشینهسازی قدرت باشد. از سویی دیگر در سطح دیپلماتیک روابط خود را با کشورهای مختلف بجد پیگیری نماید و میز مذاکرات را در عرصههای مختلف نباید ترک کرد. پیوند میدان و دیپلماسی یک مفروض پذیرفته شده در نظام بینالملل فعلی است و ایران باید از این دو ابزار خود بهرهمندی لازم را ببرد.